نویسنده: دکتر رحیم مسلمانیان قبادیانی




 

سخنِ اصیل را به درّ و گوهر مانند کرده‌اند که درست است، و اما کامل نیست؛ چرا که شایستگی الماس را دارد. دیوارِ زمانها را می‌بُرد، از قعرِ سده‌ها به گوش می‌رسد، نه تنها خوش صدا می‌دهد، بلکه ره می‌نماید. تصور کردنش سخت است که اگر آن همه سخنِ زندگی آموز را نداشتیم، در کجا و در چه حال قرار داشتیم؟... (1)
تشبیهِ سخنِ بزرگان به الماس، چندان مبالغه ندارد. پهلوهای بسیار دارد و در یک نگاه نمی‌توان همه را فراگرفت. از سوی دیگر، وابسته به گرمی و سردی، تاریکی و روشنایی، و عامل‌های دیگر جلای خود را دیگر می‌کند.
همین معنی را در مثالِ بیتی از استاد رودکی سمرقندی پی می‌گیریم.
قصیده‌ی استاد رودکی که با نام «شکایت از پیری» مشهور می‌باشد، دو بیتِ آغازینش این است:

مرا بسود و فرو ریخت، هر چه دندان بود *** نبود دندان، لابل چراغِ تابان بود.
سپید و سیم رده بود و درّ و مرجان بود *** ستاره‌ی سحری بود و قطره باران بود.

در همه‌ی نشرهای آثار شاعر، بیتِ یکم، اساساً در شکلِ مذکور به نظر می‌رسد و اما در بیت دوم تغییرات جا دارد. از جمله واژه‌ی «سیم‌رده» در کتاب آثار رودکی استالین آباد، 1958، ص 19) و آثار منظوم (مسکو، 1964، ص 26)، و... به صورت «سیم‌زده» چاپ شده است. استاد سعید نفیسی (2)، پروفسور عثمان کریم و پروفسور عثمان کریم و پروفسور صدرالدین سعدی‌زاده (3) و دیگران از ترکیب «سیم‌رده بود و دُر» پیوندکِ «و» - را انداخته‌اند.
و اما بیاییم بر سرِ «قطره باران».
پروفسور خالق میرزازاده (4)، پروفسور شریف جان حسین‌زاده (5) و چندی دیگر، در شکل «قطرِ باران» (qatri bārān) نوشته‌اند. به گواهی استاد سعید نفیسی، در کتاب‌های مجمع الصنایع، مجالس العشاق، التحفة نیز در همین صورت آمده است.
و اما در چاپ سال‌های 1958 و 1974 - «قطره باران» (qatra barab) درج گردیده. علامه عینی بخارایی یک مورد (6) «قطره باران»، ولی بار دیگر (7) «قطرِ باران» ضبط کرده‌اند.
پژوهشگران در تفسیرِ عباره‌ی مذکرو، «باران» را نشان داده‌اند.
پروفسور حسین‌زاده نوشته‌اند: «رودکی (...) دوره‌ی پیری و بیچارگیِ خود را تصویر می‌کند، در یادآوران جوانی تشبیه‌های بسیار ساده، ولی خیلی زیبا به کار می‌بَرَد؛ چنان‌که می‌بینیم، دندان‌های جوانی را به «چراغ تابان»، «ستاره‌ی سحری» و «قطره‌ی باران» مانند می‌کند.»
ایران‌شناس شهیر، پروفسور محمد نوری عثمانف نیز «قطره‌ی باران» یاد کرده و شرح داده است.
در ترجمه‌های روسی نیز این تشبیه به معنی قطره‌ی باران آمده است...
آیا در واقع، دندان می‌تواند به قطره‌ی باران مانند باشد؟ بعید می‌نماید. چراکه :
نخست: دندان، در رنگ به قطره‌ی باران مانندی تمام ندارد، چراکه باران خیره‌تاب است و دندان سفیدِ سفید می‌باشد.
دو دیگر: دندان، جسمی به غایت سخت است و قطره‌ی باران، برعکس، مایع.
سه دیگر: دندان، با بقاست، حتی چند هزار سال باقی می‌ماند، اما قطره‌ی باران لحظه‌ای بیش عمر ندارد، در ثانیه‌ای دیگر نابود می‌شود، صفتِ خود را دیگر می‌کند.
چهارم: دندان، در شکل و صورت هم به قطره‌ی باران مانندی تام ندارد.
پنجم: شکل قطره‌ی باران در نظر نسبت به دندان روشن نیست، اگر تصور شود که منظور قطره‌های آویزانِ باران در شاخه‌ی درخت است، تشبیه درستی نخواهد بود. فاصله‌های میانِ دندان‌ها، یعنی چه؟ دندان‌ها در کنار همدیگر جا دارند، اما میان قطره‌های باران فاصله موجود است.
در صورتِ پذیرفتنِ قطره‌ی باران به عنوانِ تشبیه کننده، تناسب خلل پیدا می‌کند، چرا که شاعر دندان را به چیزهایی تشبیه کرده است که در کیفیت و اهمیت، برجسته و ارزشمند می‌باشند. چنان‌چه نخست به چراغ تابان مانند شده است که معلوم و مشهور و حیاتاً ضرور است؛ سپس نقره (سیم) دانسته می‌شود که جایگاهش با چراغ متفاوت است؛ همین طور دُر - مرجان - ستاره‌ی سحری می‌آیند که همه یا در صورت و یا در معنی ربطی و مناسبتی با دندان دارند. پذیرفتنش دشوار است که شاعرِ بزرگ، پس از ستاره‌ی سحری که در صفت و کیفیت، افاده کننده‌ی اعلاترین درجه‌ی سفیدی دندان است، مانند کننده‌ی ناقص و موهومِ قطره‌ی باران را آورده باشد.
پس، اساسِ تصویرِ شاعرانه‌ی استاد رودکی چه هست؟
استادِ نگارنده، صاحب تبروف، گفتند که در ناحیه‌ی «مؤمن آباد» (زادگاه استاد)‌ گیاهی می‌روید با نام «قطره باران». سال 1353 / 1974 همراه رفتیم و دیدیم.
پژوهش‌ها نشان دادند: این رستنی را کشاورزان قطره باران می‌گفته‌اند، نام روسی‌اش Esparset krasiviy و نام لاتینی‌اش Onobrichis Pulchella بوده است. (8) این گیاه در منطقه‌ی پامیر و آلای، از جمله در وادی‌های زرافشان، حصار، ولایت کولاب می‌رسته است. آن را در اطراف شهر دوشنبه هم پیدا کرده‌اند. (9)
افزودنی است، این گیاه در شعر هم کاربُرد دارد، چنان که حاجی‌مراد می‌گوید:

سرتاسر کوه قطره باران روید *** هلمان بر یاله‌ها چو الوان روید
در دامنِ تیغه با همه نقش و نگار *** در صورتِ کِشته بخت دهقان روید

قطره باران:

گیاهی یک ساله بوده، بهاران می‌سبزد، ماه اردیبهشت – خرداد گل می‌کند (گلش سفید و گلابی و بنفش است)، مرداد - شهریور می‌پزد. این رستنی از 25 تا 60 سانتی‌متر و از این هم بیشتر قد دارد و شاخه‌ها پهن می‌کند و هر شاخه باز شاخه‌چه‌ها دارد و این شاخه‌چه‌ها از سلسله‌ی شدّه‌ی دانه‌ها عبارت‌اند. و همین دانه‌ها، از سویی به قطره‌های آویزانِ باران مانند می‌باشند، از سوی دیگر به رده‌ی دندان‌ها شباهت دارند. همچنین، هر یک دانه‌ی قطره باران که شبیهِ دهان هم می‌باشد، رده‌ی تیغه‌ها دارد که به رده‌ی دندان مانند می‌شود.
با یک سخن، قطره باران از نگاه شکل و صورت، می‌تواند تشبیه کننده‌ی دقیق و مشخصِ دندان باشد. بدین ترتیب، می‌توان دل‌پُرانه تخمین کرد که زمینه‌ی تشبیه استاد رودکی، نه قطره‌ی باران، بلکه گیاهِ قطره باران بوده است.
در ضمن، رَوِشِ تارفت وسعت یابنده‌ی سلسله‌ی معنی‌های شاعرانه‌ی دو بیتِ آغازین قصیده‌ی «شکایت از پیری»، شایسته‌ی توجهی مخصوص است، چرا که تصویرها به طور موزون و متناسب رشد می‌کنند، چنانچه: آغازش از چراغ تابان است که هم معلوم و مشهور است و هم در زندگی همگان مهم، سپس: سیم رده – دُر- مرجان - ستاره‌ی سحری - قطره باران. یعنی سلسله‌ی تصویرها با ذکر مفهوم حیاتاً ضرور قطره باران جای گرفته است. شاعر مفهوم‌های تشبیه کننده را طبقِ اصولِ «پیش‌آمد – خوش‌آمد» جای نداده است، بلکه نظم و ترتیب معنی‌داری را رعایت نموده است. قطره باران که گیاهی در روی زمین می‌باشد، با ستاره‌ی سحری که در اوج آسمان جا دارد، به اعتبار دوری مسافت، تناسب تضادی پیدا می‌نماید و بدین وسیله، تابشِ معنویِ مطلب، نیرومند می‌شود و بر اثرِ حسی و عقلیِ تصویر می‌افزاید.
با یک سخن، در این صورت، منطقِ متینِ بدیعی به دست می‌اید که بی‌گمان در خورِ توانِ شاعرانه‌ی استاد رودکی هم می‌باشد.
در قطره باران (نه قطره‌ی باران) دیدنِ زمینه‌ی تصویرِ شاعرانه‌ی مذکور، چند اهمیتِ ویژه دارد، از جمله:
نخست: استاد رودکیِ سمرقندی از زندگی واقعی، از جمله محیط طبیعی و اهمیتِ گیاهان، به حدّ کمال آگاهی داشته است.
دو دیگر: با رعایتِ تناسبِ متینِ زمینه‌های تصویرِ شاعرانه، استاد رودکی توانِ کم‌نظیر شاعری خود را در نمایش گذاشته است.
سه دیگر: و مهم‌تر از همه این است که بار دیگر به نتیجه‌ای می‌رسیم: استاد رودکی نابینای مادرزاد نبوده است (به طوری که چندی نابینایانه اصرار می‌کنند)، چراکه نابینا، قطره باران و دندانه‌های آن را، مانندی میان گیاه و دندان را با این نازکی هرگز دریافته نمی‌تواند. به دست‌گیری همین پیشنهاد، گواهی دیگر نیز در همین شعر: آن بزرگوار که ریزش دندان‌هایش را با دریغی سوزان به قلم داده است، از نابینایی مادرزادی که فاجعه‌ی خردی نیست، اشاره‌ای انجام می‌داد.
این پیشنهاد را که در 1354 / 1975 چاپ و نشر شده بود، بعضی پذیرفتند، چندی رد کردند و یا نادیده گرفتند. از پژوهشگران استاد رسول هادیزاده (10)، دکتر سید علی که موضوع را جداگانه بررسی کرده‌اند، درستی نظر نگارنده را تأیید کرده‌اند. (11)

پی‌نوشت‌ها:

1. با سپاس از استاد بزرگوار، پروفسور صاحب تبروف که نگاهِ نگارنده را در 1353 / 1974 به این موضوع کشیده بودند.
چاپ شده در : سومین ره‌آورد. گزارش سومین مجمع بین‌المللی استادان زبان و ادبیات فارسی. تهران، 1381، ص 315-319؛
Furughi she'ri jānparvar, Dushanbe: Irfān, 1984, s. 5-10.
2. احوال و اشعار ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی سمرقندی، ج 3. (تهران، بی‌نا، 1339). ص 977.
3. Rūdakī. She'rhā. Dushanbe: Irfān, 1974, s.55
4. Abūabdullā Rūdakī Asāsguzāri adabiyāti klassikii tājtk. Istālinābād, 1958 / s.23.
5. Adabiyāti tājīk, Kidābi darsī barāyi sinfi hasht. Dushanbe: Irfān, 1974, s.59
6. نمونه‌ی ادبیات تاجیک. (مسکو، بی‌نا، 1926). ص 11.
7. Usdād Rūdakī. Istālinābād, 1940, s. 80.
8. نک: Flāra SSSR. T.13, M.L.s. 328-329
9. Āpredelitel rasteniy ākrestnāsti gārāda Stalinābād. Stalinabad, 1955, s. 111; Flāra Tadžikistana, t.5, s.s. 583-584.
10. Hazār misrai Rūdakī. Dushanbe: Irfān, 1974, s. V.
11. سید علی سید (اوزبکوف). «رودکی آفتاب است!» بزم آورد ادب، سال 1، ش 1، (فروردین 1380). ص 10-12.

منبع مقاله:
مسلمانیان قبادیانی، رحیم؛ (1383)، پارسی دری، تهران: امیرکبیر، اول.